سلام

خب برگردیم به دیروز یعنی جمعه 29 مرداده ماه ... دقت کردی تقریبا یه روز در میون پیش هم بودیم این هفته ...

چقدر خوب بوده این هفته ها ... همش پیشت بودم ... بعله ... خب دیروز گفته بودی بیا بریم راه اهن دلت برام تنگ شده میخوای پیشم باشی و اینا ... رفتیم اونجا گرفتنمون با بچه ها ...

خخخخ پلیسه میگفت ای تو روحت ... فک میکرد من سهم اینو خوردم با سه تا دخترم ... خیلی خنده دار بود ...

وای شکوفه هم کار نداره وا ... رفته قد بازی کرده گیر دادن به ما ... خوب بود راحت گذشت و رفت ...

الکی دستمون رو بند نکردن ...

آخیش دیروز چشمات پر اشک شدن و گریه نکردی قربونت برم من ... زندگیم ... نباشم اینجوری ببینمت من...

دیروز فهمیدم اگه این وصلت سر نگیره تو هم خیلی ضربه میخوری ... اینو درک کردم از حرفات ...

فدات بشم تا حالا تا اینجا اومدیم ... بقیشم خدا بزرگه ... خانواده هامون که راضی ان خودمونم میخوایم ... فقط ی مشکل داریم ...

اونم به یاری خدا حل میشه ...

وای دیروز کلی خندیدیما ... قرونت برم من ... دیروز خیلی بهمون خوش گذشت یه جورایی ...

کلی هم در مورد خودمون حرف زدیم عزیزم ... بامزه بود دیروزمونم ... فدات بشم عشقم ...