خوشتیپم

ساخت وبلاگ

سلام عزیزم... این خاطره برمیگرده به پریروز یعنی 20 مرداد ماه ... همون روزکه قرار شد یک و نیم که جلست تموم میشه بیام پیشت ... ولی نرسیدم بهت ... تو رفتی مشاوره و ساعت 4 مشاورت تموم شد و من باز ساعت 4 نرسیدم و نزدیک ساعت 5 بود پیشت بودم ... خنگمون کردی اولش از این سر پل بردیمون اون سر پل ...

ولی خب اخرش همو دیدیم و پیدا کردیم ... رفتیم کتاب خریدیم ... و کلی چهارباغ راه رفتیم ... با همدیگه ذرت مکزیکی و پیتزاپیراشکی خوردیم ... کلی بهمون خوش گذشت کلی حالمون خوب شد ... چادرم سرت کرده بودی کلی ماه شده بودی ... ولی استینات کوتاه بود واسه جلسه ... و بهتم گفتم آستینات کوتاهن ... خوشگل منی تو ... بعدشم رفتیم نزدیکای پارک ناژوان تو ماشین نشستیم برنامه ریزی کردیم واسه کارای من ... بعدم بهم گفتی مشاوره گفته بیاد خاستگاری و اینا ... کلی خبر خوبی بود ... اما نمیدونم درسته یا نه ...

نمیدونم با این حرفایی که میزنی واقعا من رسمی بیام تو زندگیت مشکلت کم میشه و اون اذیت میکنه ...

ولی یه حسی بم میگه اذیت نمیکنه و تموم میشه هر چی هست ...

نمیدونم توکل ب خدا ...

قربووووووووووووونت برم

دل نوشته های دو تا ......
ما را در سایت دل نوشته های دو تا ... دنبال می کنید

برچسب : خوشتیپم,خوشتیپم نه؟,عشق خوشتیپم,من خوشتیپم,پسر خوشتیپم, نویسنده : mmanoto7574a بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 5:56